niniloveman

خوش شانسی

سلام نینی گلم.خوبی همه چیزم؟ بعد از دومین سقطم خیلی سر درگم بودم که پیش کی برم دکتر و کلی پرس و جو کردم.البته پرس و جوهام مال قبل بود. بین 2 تا دکتر شدیدا مونده بودم سر دوراهی. دکتر محسن معینی یا دکتر بزرگ علوی. که هر دو هم از پزشکهای حاذقی هستن. دکتر بزرگ علوی رو دیده بودم.چون همون موقع که من و بابایی تصمیم گرفته بودیم که یه فرشته رو زمینی کنیم رفته بودیم پیشش.ولی اون موقع خیلی زود بوده برای رفتنمون و دکتر بهمون گفت هر وقت بعد از 3 ماه فرشتتون نیومد بیایید پیش من. ولی دکتر معینی رو اصلا ندیدم فقط عکسشو دیدم.به نظر مهربونه.                 تعریفشو خیلــــــــــــــــــ...
30 تير 1392

انتظار از خرداد تا شهریور برای اومدن شما تو دلم

ماه اول که خرداد بود گذشت و شما نیومدی. ماه دوم گذشت و بازم شما نیومدی تو دل مامانی. ماه سومممممممممممممم اخ جووووووووووووووون انگار اومدی دیگه.وای خدا یعنی میشه. مامانی بعد از 39 روز رفتم بیبی چک خریدم.مطمئنم که دیگه اومدییییییییی تو دلم.اخه مامانی سابقه این همه تاخیر نداشته.دیگه دل تو دلم نبود.صبر کردم تا صبح بشه و بابایی بره سرکار.وقتی بابایی خداحافظی کرد و در و بست من پریدم .دل تو دلم نیست. رفتم چک کردم .ولی................. .نخیرررررررررررررررررر جواب منفی بود. خیلی ناراحت شدم. اخه خیلی مطمئن بودم.باورم نمیشد.اخه شنیده بودم این بیبی چکها امکان داره اشتباه کنن.دلمو به همین خوش کردم و منتظر موندم. یه شب که من...
30 تير 1392

توام رفتی و من و بابایی و تنها گذاشتی

امروز خیلی دلم گرفته.خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی. میدونی چرا؟ چون توام مثل (خواهری یا داداشی) رفتی و مارو تنها گذاشتی. بعد از 24 روزی که من خونه مامان بزرگ استراحت مطلق بودم.فهمیدم که تو هم داری میری.اون روز خیلی برام سخت بود.خیلی ناراحت بودم.هم از خودم هم خدا جون.کلـــــــــــــــــــــی گریه کردم. کلی با خدای خودم حرف زدم.که چرا دوباره این بلا سرم اومد. اخه بعد از نینی اولی از خدا خواسته بودم هروقــــــــــــــــــــت که میخواد به من و بابا نینی ناز بده،نینی سالم و صالح بده.ولی............ . نمیدونستم چی بگم واقعا.بعد از کلی گریه زاری به خودم اومدم و کلی از خداجون تشکر کردم. خدایا بابت تمام داده ...
30 تير 1392

حساب کتاب مامانی برای اومدن شما و کلــــــــــــــی ذوق و شوق

عزیزم سلام. نینی مامان سلام. نینی جونم روزی که مامانی فهمیدم شما اومدی تو دلم از ذوقم رفتم تقویم و اوردم و تمام هفته های بارداری و توش نوشتم.هفته 6 که قراره صدای قلب نازتو بشنوم. هفته 12 که معلوم میشه عشق مامان و بابا دخمل طلاست یا پسمل بلا. تمام هفته هااااااااااااااااااا تا ........... هفته 38 که میخوای بیای بغلم.به حساب مامانی میشه 24 دی .روز ولادت حضرت محمد(ص) چه روز قشنگی هست و قشنگتر هم میشه.  وایییییییییییی نمیدونی چه قدر خوشحالم.منتظرم زودتر ببینمت.  ...
15 تير 1392

اردیبهشت و اومدن نینی ناز من تو دل مامانیش...خدایااااااااااا شکرت

  سلام جیگر مامانی.خوبی عشق و مامان بابا.معلومه که جای شما خوبه. بعد از گذروندن ماههااااااااااااااا بلاخره شما تشریف فرما شدی و چشم مامان و بابا و رو روشن کردی.هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا. درست همون ماهی که انتظار نداشتم و بیخیال شده بودم و باهات قهر کرده بودم.دیدی تو هم طاقت قهر مامانی رو نداری.قربونت برم. امروز صبح یعنی 30 اردیبهشت بعد از این که بابا رفت شرکت.من زود بلند شدم و بیبی چک گذاشتم.اولش منفی بود و منم کلی گریه کردم و از اسمون و زمین دلگیر. رفتم دوباره خوابیدم.ولی طاقت نمیاوردم و هر 5 دقیقه بلند میشدم و بیبی چک و نگاه میکردم.ولی نخیرررررررر خبری نبود.با اعصاب داغون بلند شدم و به کارهای روزمره ر...
15 تير 1392

سال نو مبارک...عشقم پس کی میای که عید با هم باشیم

  سال نو مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدایا آرزو میکنم که امسال سالی پر از سلامتی و شادی برای همه مردم دنیا باشه مخصوصا خانواده های خودم و همسرم. خدایا آرزو میکنم که در سال 92 همه زوج هایی که انتظار مادر و پدر شدن دارن زودتر یه نینی سالم و صالح و عاقل و زیبا بهشون هدیه کنی. خدایا انشالله که هر وقت من و همسرم هم لایق مادر و پدر شدن دونستی یه نینی سالم و صالح و عاقل بهمون هدیه کنی. ولی خدایا امیدوارم زیاد تو انتظار نمونیم.گرچه که فقط میخوام سالم باشه.                                           &nbs...
15 تير 1392

رفتی و مامان و بابایی رو تنها گذاشتی

امروز 29 مهر هست.بدترین روز تولد مامان . خدا جون من و لایق مادر شدن ندونست و تو رو تو روز تولدم ازم گرفت.باورم نمیشه.اصلا باورم نمیشه. حالا دیگه روز تولدم یاد بدترین خاطره عمرم میفتم.اخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟ خدایااااااااااااااااااااااا اخه چرا نینی نازمو ازم گرفتی. امروز خیلی گریه کردم خیلی ناله کردم مخصوصا که تنها هم بودم. از صبح درد کشیدم و خلاصه ساعت تقریبا 11 یا 12 بود که رفتی.همون موقع به بابایی زنگ زدم و گفتم.بابا مونده بود چی بگه و زود اومد خونه. کلی دل داریم داد و بغلم کرد.میگفت فدای سرت.مگه دنیا به اخر رسیده.هر چی باشه بابایی مرد هست و مردها گریه نمیکنن.ولی مشخص بود ناراحت شده. خوب بنده خدا ...
29 مهر 1391

شب تولد مامانی

امروز شب تولد مامانی هست و بابا قراره شب برام تولد بگیره. مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله نینی جونم هم که میان.بابایی از صبح همه چیز و مرتب کرد و بعد رفت بیرون یه کیک خوشمل برای من خرید.حسودی نکنی ها مامانی.چون بابایی 2 روز پیش برای شما هم یه کیک ناز خریده بود.یادته که؟ خلاصه شب تولد گرفتیم و کلی خوش گذشت و کلی عکس انداختیم.  عشق من انشالله وقتی شما به دنیا اومدی برای شما هم یه تولد بزرگ و خوشمل میگیریم. قربونت برم.بوس.  ...
28 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به niniloveman می باشد